نقش قریش در مبارزات علیه اسلام
نقش قریش در مبارزات علیه اسلام
منبع : اختصاصي راسخون
در تاریخ اسلام یکی از رخدادهای که حائزا همیت فراوانی است،رخداد سقیفه بنی ساعده است.رخدادی که پیرامون آن تاریخ نگاران از شیعه و از سنی مطالب فراوانی را بیان نموده اند. همان حادثه عظیمی که در تاریخ اسلام آثارش از همان ابتدا در مدینه اتفاق افتاد، بگونه ای که کأنّه نه پیامبری نجات بخش در میان آنان بوده و نه اسلامی ، سقیفه محو اسلام را در نظر داشت ، محو بنی هاشم از قریش را، در سر می پروراند بطوریکه بارها و بارها نصوصی را از خود پیامبر (ص) شنیده و أفضلیت او را ادراک کرده بودند ولی کینه توزیشان از قبل از اسلام انها را بر آن می داشت تا در سقیفه دست به محو بنی هاشمیان نمایند .
کلید واژه: قریش ،اسلام، پیامبر ،علی علیه السلام ، قبیله، ابوبکر، عمر
مقدمه :
کمتر کسی است که تاریخ صدر اسلام را خوانده باشد و آنچه را که در سقیفه گذشت نداند . بسیاری از آن عده ای که در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند تا به افتخار قریش بودن خود و اینکه پیامبر (ص) از قریش است ، خلافت بعد از پیامبر را که امری الهی است ، انتصاب مرد می، کنند و به خیال واهی خود مسلمانان را از تزلزل و اضطراب و سردرگمی به رهانند چه می خواستند ؟ براستی آیا آنها و تیره ها و قبایلشان أفضلیتی در قریش داشتند که برایش دست و پا می زندند ؟ یا آنها همان کینه توزان و انتقام جویان مشهور و معروف اهل عرب بودند که همیشه در تفکراتشان انتقام سر میزد ؟ یا آنها غم مسلمانان را داشتند یا رقبت جان را آزرده می کردند ؟ آیا در پی اجرای سنت بودند یا تاسیس بدعت؟ سقیفه را اهل عرب و آن هم قریشیانی که کوچکترین حوادث تاریخ را هم با نفرت و کینه دنبال می کردند رقم زدند ؟ آنها به علت حسادت قبیلگی که داشتند ، نمی توانستند نظاره گر باشند که امام علی (ع) که از بنی هاشم است بر آنها حکمفرمائی کند از این طریق راه راهموار برای یارانشان نمودند تا همچون عقابی با چنگالی تیز و برنده بر سر خلافت فرود آیند و آنرا تصاحب کنند . آنان عقده های شکست و سرکوب از پیامبر (ص) را در سقیفه به نمایش گذاشتند . بطوری که هنوز بدن مطهر پیامبر (ص) خشک نشده و غسل و کفن نشده است بر سر خلافت بعد از او می جنگیدند ! آنچه برایشان مهم بود خلافت بود،نه پیامبر ، آیا آنها هدفی جز محو پیامبر (ص )و شریعت او ، محو خاندان او و بنی هاشمیان، چیز دیگری در سر می پروراندند ؟ آنها ریاست طلبی را در کنار محو تمام آثار پیامبر و خاندانش جستجو می کردند . اولین کارشان نابودی علی (ع) و فاطمه (س) بود بعد از آن، فرزندان فاطمه ، حسن و حسین (ع) بود وضربه های سهمگین که به پیکره ی اسلام و بخصوص مصیبت اعظمی که در کربلا رخ داد از سقیفه شکل گرفت و ادامه پیدا کرد تا حضرت مهدی (عج) .
بیو گرافی قریش
در زمان پیامبر (ص) حدود چهل هزار نفر، همه بعنوان قبیله قریش مطرح بودند . زیرا قریشیان در جنگ احزاب ، در نهایت ، با همه بردگانشان توانستند حدود چهار هزار جنگجو آماده کنند ،و این بیشترین رقم روایت شده است.(1) قریش حدوداً شامل بیست قبیله بود که معروف ترینشان این ها بودند : بنی هاشم بن عبد مناف ، بنی امیه بن عبد شمس ، بنی عبد دار بنی قصی ، بنی مخزوم بن یقظه ، بن مُره، بنی زهره بن کلاب ، بنی أسد بن عبدالعزاء ،بنی حارث بن فهر بن مالک ، بنی عامر بن لوی ، بنی سهم بن عمرو ، بنی جُمح بن عمرو ، بنی انمار بن بعیض ، بنی تیم بن مره بن کعب ، بنی عدی و ... . اثر گذاری در چند قبیله منحصر بود و بقیه تابع آنها بودند ، مثلاً در جریان حجرالأسود که همان قبیله های که معروف ترین همه بودند و این پنج قبیله ای بودند که پیامبر یکی از آن قبایل بنام بنی هاشم بود که فرمود : از هر گوشه از چهار گوشه ی قریش ، یک مرد بیاید . از بنی اسد بن عبد العُزاء ، عتبه بن ربیه آمد ، از عبد شمس ، اسود بن مطلب ، از بنی مخزوم ، ابو خدیفه بن مغیره ، و از بنی سهم متین بن عدی . همه حجرالاسود را بلند کردند و پیامبر (ص) آن را در جایش گذاشت (2)نتیجه نهائی این است که قریش به بنی هاشم و بنی امیه منحصر می شود ؛ همینان بودند که همواره تأثیر عمده را در وقایع و اتفاقات مختلف ، داشتند و نقش اصلی را در تاریخ بازی می کردند و بقیه قریش تابع آن ها بودند . پیامبر و امامان (ع) نیز خبر داده بودند که آینده ی امت ، درگیری میان فرزندان بنی امیه و فرزندان هاشم است ؛ امام صادق (ع) فرمودند : ( ما و آل ابی سفیان ( بنی امیه ) دو طایفه ایم که به خاطر خدا با هم دشمن شده ایم ، ما گفتیم خدا راست گفت و آنها گفتند دروغ گفت . ابوسفیان با رسول خدا جنگید . معاویه پسر ابوسفیان با علی بن ابیطالب (ع) جنگید . یزید پسر معاویه با حسین بن علی (ع) جنگید . سفیانی هم با قائم (ع) می جنگد) . (3)کینه توزی یهودانه قریش
قریشیان در باب کینه توزی و گستاخی بدوی و یهودانه ی خود رکورد زده اند! هیچ کس نه قبل از آن ها و نه بعد از آنها نگفت : {اللهم إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجاره من السماء أوائتنا بعذاب ألیم ! اگر این حق است و از طرف توست ، از آسمان بر ما سنگ ببار ! یا عذابی درد ناک برایمان بفرست(4)یعنی خدایا ما پیامبری محمد را که از بنی هاشم است نمی خواهیم چه حق باشد و چه باطل اگر حق است ما را با عذابت هلاک کن که این برای ما بهتر است.! و این کینه ها ریشه یهودیت داشت . چرا که گسترش روزافزون اسلام حسد و کینه یهود را بر انگیخت و چیزی که مایه افزایش این کینه ها می شد اسلام آوردن دانشمندان یهود، همچون عبدالله بن سلام بودکه این امر باعث شد موجی از خشم در گروههای یهودی پدید آید چرا که موقعیت سیاسی ، اجتماعی خود را از سوی حکومت اسلامی در خطر می دیدند به همین دلیل با منابع اقتصادی خود بین قبایل قریش اختلاف می انداختند و آنها را پیوسته بادشمنی با بنی هاشم و رسول خدا وا می داشتند و حتی وقتی رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه وارد شدند دستور می دادند به مسجد بروند و شبهاتی همچون روح ، ذوالقرنین و اصحاب کهف بیاندازند و پیامبر را مسخره کنند و به استهزاء بکشانند .(5)قریش معدن فرعونیت
قریش منبع و معدن فرعونهاست ، پیامبر خدا (ص) هنگامی که بر سر برخی کشته های جنگ بدر ایستاد و فرمود : ( عجب گروهی هستید ! خدا سزای شرتان رابدهد ! مرا تکذیب کردید در حالی که راستگو بودم ، مرا خائن دانستید در حالی که امین بودم ، پس به جسد ابوجهل بن هشام رو کرد و گفت : این مرد بر خدا ، از فرعون طغیانگر تر بود ، زیرا فرعون وقتی یقین کرد که هلاک خواهد شد ، به خدا یکتا ایمان آورد ، ولی او وقتی یقین کرد که خواهد مرد ، از بت های لات و عزی یاری خواست .)(6) وقتی خداوند فرعون و قومش را چند سال دچار قحطی کرد ، از موسی خواستند برایشان به درگاه خدا دعا کند ، اما وقتی قریش را بعد از شکست در جنگ احزاب به دعا ی پیامبر (ص) گرفتار فقر و قحطی کرد ، نه خود دعا کردند و نه از پیامبر (ص) خواستند برایشان دعا کند ؛ با این که پیامبر (ص) دل سوزی کرد و برایشان آذوقه فرستاد ! ولی پیروان بنی امیه قرآن را تکذیب کردند ! آنها گفتند : ابوسفیان از طرف قریش ، پیش پیامبر رفت تا او برایشان به درگاه خدا دعا کند ، پیامبر هم برایشان دعا کرد و خداوند عذابش را بر طرف گرداند .(7)اصل نسب قریش
قبیله قریش از با نفوذ ترین قبایل عرب بوده و بعد از اسلام نیز تا قرن ها بر جهان اسلام حکومت کرده است . قریش در میان عرب شرافت و عزت ویژه ای را دارا بوده و معمولاً با عناوین ( آل الله ) ( جیران الله ) ( مکان حرم الله ) خوانده می شود باید گفت عظمت و شهرت قریش در همه تیره ها و خانواده ها و عشیره های قریش نیست . بلکه تنها در خاندان قصی ، و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب می باشد، چرا که وجود این افراد در نهایت ، سبب شهرت قریش گردید .(8) اگر درست باشد که نسبت قبیله قریش به حضرت اسماعیل ، فرزند ابراهیم (ع) می رسد، جز بنی هاشم ،باقی ، نسل به تباهی رفته اسماعیل اند،که پیچیدگی یهودیان را که فرزندان عمویشان حضرت اسحاق باشند با تکبیر و خشونت سران قبایل بیابانی در هم آمیخته اند !. امام علی (ع) نسب بنی امیه را زیر سوال برد و در نامه اش به معاویه نوشت (... لیکن نه امیه مثل هاشم است و نه حرب مانند عبدالمطلب است و نه ابوسفیان مانند ابی طالب و نه مهاجر همان رها شده و نه کسی که از قبیله است مانند کسی است که خود را به قبیله نسبت می دهد .(9) عبدالمطلب درباره ی فرار و ترس قریش از سپاه حبشه رجز میخواند و اصل قریشیان را( سپاه فرار )می خواند وی گفت : (قریشیان همه گریختند وقتی سپاه را دیدند ، و من تنها ماندم و انیس و یاوری برای خود نمی دیدم) .(10)مناصب قریش مقارن با ظهور اسلام
طوایف قریش با شرکت در بازار های عربستان از قبیل :
1. عُکاظ ، که از اول تا بیستم ذی القعده در سر راه زائران در مکه دایر می شده است .
2. مَجَنّه . 3. دومه الجَندلَ که درماه ربیع الاول دایر می گشت .
4. مَشَقَّر که در ماه جمادی الاولی بر پا می شد . 5. صُحار که در ماه رجب بر پا می شد 6شِحر 7 . عَدَن که در اول ماه رمضان دایر می گشت . 8 صغاء 9. رابیه . 10. ذو المَجاز که از آنجا برای انجام حج به مکه می رفتند . و نیز به وسیله ی تجارت تابستانی آنان به شام و تجارت زمستانی آنها به یَمن ورفت و آمدشان به ایران برای خرید موم و شکر و رفتن به حبشه برای حمل خوار و بار و پارچه ، از دیگر قبایل عرب به تمدن آشنا تر و در حکومت آزموده تر بودند و به سرپرستی امور کعبه و موسسات آن عنایتی وافر داشتند و در حقیقت اقتصاد و سیاست ایشان بر اساس مناصب مربوط به کعبه استوار ، و ریاست هر یک از موسسات وابسته به کعبه را بزرگ یکی از طوایف قریش عهده دارد بود بطوده مهم قریش که مناصب کعبه را به عهده داستند عبارتند از : هاشم ، اُمیه ، نَوفَل ، عبدالدار ، اسد ، تیم ، مَخزوم ، عَدیّ ، جُمحَ و سَهم ، نسب امیر المومنین علی (ع) و امام حسن (ع) و نیز نسب 37 نفر خلفای عباسی شرق و 17 نفر از خلفای عباسی مصر و 14 نفر خلفای فاطمی مصر و چندین نفر خلفای حَمّودی اندلُس در قُرطُبه و ما لَقه و جزیره خضراء و نیز نسب ائمه رَسی عراق و یمن و شرفای مراکش و خلفای علوی طبرستان به ( هاشم )می رسد . و نسب عثمان بن عَفان و نیز 14 نفر خلفای اُموی (سفیان و مروان )و 16 نفر خلفای اموی اندلس به ( امیه ) و نسب ابوبکر به ( تیم بن مُرَّه) و نسب عمر به (عدی بن کعب )منتهی می شود .(11)
افضلیت بنی هاشم از طایفه قریش
واثله بن الاسقع بقول سمعت رسول الله(ص) یقول :( إنّ الله عزوجل اصطفی کنانه من ولد اسماعیل علیه الصلوه و السلام و اصطفی قریشاً من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم )(12)شخصی بنام واثله بن اسقع می گوید از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود : خداوند عزوجل از اسماعیل کنانه را برگزید و از آنها طایفه قریش را و از طایفه قریش بنی هاشم را برگزید و از بنی هاشم مرا أفضل آفرید . هاشم بن عبد مناف ؛ مادرش ( عاتکه ) دختر ( مرّه بن هلال بن فالح ) است ، یکی از دوازده عاتکه ای که در میان مادران رسول اکرم بوده اند و روایت شده است که رسول خدا بسیار می گفت ( أنا ابنُ العواتکِ) منم پسر عاتکه ها )و فرزندان هاشم : عبد المطلب ، اسد، ابوصَفی ، نضله و پنج دختر بوده است و نامش عمرو و القاب وی هاشم و قمر و زادالراکب بود . بعد وفات ( عبد مناف ) و ( عبدالدار) میان ( هاشم و عبد شمس و مطلب و نوفل و بنی عبدالدار بر سر مناصب کعبه نزاعی سخت در گرفت با این ترتیب مقدمات جنگ میان طوایف قریش فراهم گشت ، اما جنگ روی نداد و بایکدیگر صلح کردند و قرار بر این شد که ( سقایت و رفادت به بنی عبد مناف داده شود و لواء و دارالندوه بدست عبد بنی الدار باشد و در میان ( بنی عبد مناف ( هاشم ) متصدی سقایت گردید ، به خاطر آنکه برادر بزرگترش ( عبد شمس ) هم فقیر بود و هم عیالوار و هم بیشتر اوقات به سفر می رفت . هاشم کسی بود که در میان قریش به پا می خواست چنین می گفت : ای گروه قریش زوار خانه خدا نزد شما می آیند ، اینها مهمان خدایند آنها را گرامی بدارید و پذیرائی کنید . هاشم حاجیان را در مکه و منی و عرفات و مشعر ، غذا می داد تا وقتی که مردم متفرق می شدند و به شهر های خود رهسپار می گشتند نسب ( بنی هاشم ) عموماً به ( هاشم بن عبد مناف ) می رسد و مادر امیر المومنین (ع) فاطمه دختر ( اسد بن هاشم ) است . (13)طعنه ی قریشیان به نسب رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم )
از امام محمد باقر (ع) روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : خداوند از خلق خود عرب و از ایشان، قبیله کنانه یا نصر بن کنانه و از ایشان قریش و از قریش بنی هاشم و از بنی هاشم مرا برگزیده است . از عباس عموی پیامبر روایت است که گفت به پیامبر گفتم قریشیان هنگام برخورد با یکدیگر خوشرو هستند و چون با ما برخورد می کنند چهره ی خشمگین دارند بطوری که گاه آنها را نمی شناسیم ، پیامبر سخت ناراحت شد گفت سوگند به کسی که جان من در اختیار اوست ، ایمان در دل کسی وارد نمی شود مگر اینکه شما را درراه خدا و رسول دوست بدارد ، گفتم قریشیان می نشینند و نسب خود را می شمرند ومثل تو را همچون در خت خرمائی می دانند که در شوره زار رسته است ، پیامبر (ص) فرمود : خداوند روزی که خلق را آفرید مرادر بهترین ایشان قرار داد و چون آنها را به دو دسته تقسیم کرد مرا در دسته ی برگزیده خود قرار دادو چون مردم را قبائل تقسیم کرد مرا در بهترین فبیله قرار داد و من از شما بهتر و خانواده دار تر هستم(14)عبدالله بن عمر روایت می کند که روزی کنار خانه ی پیامبر نشسته بودیم ، بانوئی از آنجا گذشت و یکی از ما گفت این دختر پیامبر است ، ابوسفیان گفت : مثل محمد (ص) مثل گل خوشبوئی است که میان گلبن روئیده باشد ، بانوی مذکور رفت و این مطلب را به پیامبر (ص) گفت : پیامبر در حالی که آثار خشم از چهره اش دیده می شد آمد و فرمود این حرفها که از قول بعضی می گویند چیست ؟ خداوند متعال چون آسمانهای هفت گانه را آفرید بلند ترین آن را مخصوص برخی بندگان خود قرار داد ، آنگاه مردم را آفرید و آدمیان را برگزید و از فرزندان آدم عرب را انتخاب کرد و از عرب قبیله ی بزرگ مصر و از مصر ، قریش و از قریش بنی هاشم را برگزید و مرا از میان بنی هاشم انتخاب کرد . من از میان برگزیدگان برگزیده شده ام . هر کس از ایشان خوشش نیامد چنان است که مرا خوش نداشته است (15)دعای پیامبر بر هفت تن از قریش
ابوالحسین بن فضل قطاره در بغداد با اسناد خود از عبد الله بن مسعود روایت می کرد که پیامبر (ص) روی به کعبه نمود و بر هفت تن از قریش فرمود: که از جمله ابوجهل و امیه بن خلق و عتبه بن ربیعه و شبیه بن ربیه و عقبه بن ابی معیط بودند و سوگند به خدا که ایشان را در بدر دیدم میان کشته شدگان افتاده اند و آفتاب بر آنها تاثیر گذاشته بود و روز جنگ بدر هوا بسیار گرم بود . این حدیث را بخاری در صحیح خود آورده است که آنرا مسلم هم در صحیح خود نقل کرده است . ابو عقرب روایت می کند که لهب پسر ابولهب همواره پیامبر را دشنام می داد و نفرین می کرد پیامبر عرض داشت پروردگارا سگی از سگان خود را بر او چیره گران ، ابولهب پارچه به شام صادر می کرد و فرزندش را همراه غلامان کار گزار خود روانه می داشت و به آنها می گفت من از نفرین محمد (ص) بر این فرزندم بیمناکم و آنها از او مواظبت می کردند و چون در جائی منزل می کردند بستر او را در کنار دیوار پهن نموده و پارچه رویش می افکندند و بارها را گرد او می چیدند . مدتها از او چنین مواطبت می کردند با وجود این، درنده ای او را ربود و از هم درید . و چون این خبر به ابو لهب رسید ، گفت مگر به شما نگفتم که من از نفرین محمد (ص) به او می ترسم . هر چند عباس بن فضل هم این روایت را همینگونه آورده است ولی ظاهراً صحیح تر این است که یکی دیگر از پسران ابولهب به نام عتبه یا عتیبه بوده است . ابو عبدالله حافظ این خبر را اینگونه نقل می کند که ام کلثوم دختر پیامبر (ص) همسر عتیبه پسر ابولهب بود . عتیبه به سفارش پدرش ابولهب او را طلاق داد چون مسلمان شده بود و پس از جدائی پیش پیامبر آمد و در کمال بی ادبی گفت به دین تو کافر شدم و دخترت را هم طلاق گفتم نه مرا دوست داشته باش و نه تور ادوست می دارم و به پیامبر حمله و پیراهن آن حضرت را پاره کرد ، پیامبر (ص) فرمود از خداوند می خواهم تا سگ خود را بر او چیره گرداند . (16)قریش و جنگ افروزی علیه پیامبر
خشم سران قریش شدت گرفت ، چون پیامبر از چنگشان رفته و هجرت کرده بود پس شروع کردند به فشار آوردن بر اهل مدینه ، با تطمیع و فریب و حیله های یهودی .هر چند تلاش هایشان بی ثمر و ناکام ماند دیگر بیشتر اهل مدینه مسلمان شده بودند و پیامبر در مدینه دولت اسلامی اش را بر پا کرده بود پس قریشیان به جنگ با بنی هاشم و انصار (مسلمانان مدینه ) اندیشیدند و با سپاهی در منطقه ی (بدر) به جنگ پیامبر آمدند ؛ یعنی با پیمودن سیصد کیلومتر راه ، به نزدیک مدینه رسیدند . اما در این جنگ به شدت شکست خوردند مسلمانان تنها با سیصد و سیزده تن ، بیش از هفتاد تن از شجاعان و دلاورانشان را کشتند و بیش از هفتاد نفر را اسیر کردند.و آن چنان کینه ای از بنی هاشم به دل گرفتند که اسلام آوردن هم، نتوانست کینه از دلشان بزداید ! از این رو خلیفه ی سوم عثمان بن عفان در زمان خلافتش به امام علی (ع) گفت با شما چه کنم وقتی قریش شما را دوست ندارد : شما که در روز بدر هفتاد تن از آنها را کشتید که گویا رخسارشان پاره ای طلا بود و عزیز ترین افراد قریش بودند قریش آماده ی انتقام گردید ، نیروهایش را گرد آورد تا دروازه ی مدینه پیش آمد ، و جنگ ( احد) با پیامبر در گرفت . جنگ در آغاز با پیروزی پیامبر همراه بود ، ولی سر انجام به پیروزی قریش انجامید و در این جنگ حمزه عموی پیامبر و هفتاد تن از مسلمانان کشته شدند و قریشیان این پیروزی را جبران شکست بدر به حساب آوردند .(17) گاهی آنها پا را فراتر قرار می دادند و پیامبر را به تفرقه افکنی متهم می کردند و بدین ترتیب می خواستند پیامبر (ص) را به عنوان اخلالگر و در هم ریزنده ی جامعه معرفی کنند ، ومی گفتند : ( و فَرَقَ جماعتنا ) ( او جماعت مارا پراکنده کرده است )(18)و یا به ابوطالب (ع) می گفتند : ( إنّ ابنَ اُخیکَ شتًٌتَ أمرنا ) ( پسر برادرت امور ما را متشتت کرده است)(19) .استهزاء قریش نسبت به آیات قرآن
از ابن عباس روایت است که چون این آیه نازل شد : علیها تسعه عَشَرَ ، یعنی نگهابانان جهنم نوزده نفرند ؛ ابوجهل از روی تمسخر به طلائفه قریش گفت : مادرهایتان به عزایتان بنشینند ! من شنیده ام که ابن أبی کَبشه ( منظور حضرت رسول (ص) است) . می گوید : پاسداران و موکلان بر حهنم نوزده نفرند . و شما جماعتی هستید ؛ آیا هر ده نفر از شما نمی تواند جمعاً حمله کنند بر یک نفر از خزانۀ جهنم و او را بشدت بگیرند ، و این جهنمی را که محمد می گوید ، از این نوزده نگهبان آسوده کنند؟ ابو الاسد بن اسید بن کلده جُُمحی که مرد پهلوان و شجاعی بود گفت من به تنهایی از عهده ی هفده تن از آنها بر می آیم و شما نیز مرا از شر آن دو تن باقیمانده کفایت کنید . (20)پیشنهاد قریش به ابو طالب برای قتل حضرت محمد (ص)
کفار قریش ، بارها به پیامبر (ص) پیشنهاداتی داشتند و یکی از پیشنهادهایشان این بود که یک سال آنان،خدای او را بپرستند و یکسال او خدایان آنها را بپرستد،در جواب آنها سوره مبارکه کافرون نازل شد.پیامبر (ص) کار خود را ادامه داد . قریشیان به نزد ابوطالب رفتند و خوش اندام ترین جوان قریش و زیرک ترین آنها را به نام (عماره) باخود بردند و ابوطالب گفتند:( این بهترین جوان قریش از آن شما باشد،وشما محمد را به ما تسلیم کرده تا او را بکشیم و این نگرانی از قبیله قریش رفع شود ) اماابوطالب در پاسخ پیشنهاد شده و ابلهانه ی آنها گفت :( فرزندم را به شما بدهم بکشید؟) و با پرخاش شدید آنها را از خود راند.در اینجا کفار قریش چاره را در آزار دادن پیروان پیامبر (ص) دیدند،بنابراین سران هر قبیله ، شکنجه دادن و آزار مسلمانان قبیله خود را آغاز کرد . (21)طلقاء بودن سران قریش
هنگام فتح مکه پیامبر (ص) اعلام کرد همه اسیران قریش و سربازانشان و باقی مردم مکه که اسیران جنگی اند و در اختیارش هستند فعلاًرها هستند ( طلقاء) و از آنها گذشته است ! پیامبر (ص) ، نه آنها را کشت و نه از آنها فدیه گرفت و نه اعلام کرد که آزادند ( عتقاء) طبری در تاریخش می گوید : از قتادۀ سدوسی نقل شده که پیامبر (ص) کنار درکعبه ایستاده و فرمود : لااله الاالله ، وحده لاشریک له ، صَدق وعده ، و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده ... هیچ معبودی جز الله نیست ، به وعده اش عمل کرد ، بنده اش را پیروز کرد ، احزاب را به تنهایی شکست داد . ای قریشیان و ای مکیان ! می گوئید با شما چه کنم ؟ گفتند : نیکی کن ، پس پیامبر (ص) فرمود : بروید که شما رها شده اید . طبری این جا اشتباه کرده است ! پیامبر آنهارا رها کرد ، آزادشان نکرد . به همین خاطر آن ها را ( رها شدگان قریش )(طلقاء) قریش نامید و اهل طائف را آزاد کرد و آن ها را( آزادشدگان ثقیف) (اعتقاءثقیف) نامید و این دو گروه را از امتش بیرون دانست و آنها را تنها ، منسوب به امت خود شمرد . خودشان نیز این مطلب را با سندی صحیح روایت کرده اند و فقهای حکومتی شان در مسائل فقهی مربوط به آن حیران ماندند و چنان گیج و سردرگم شدند که تا به امروز هم به خود نیامده اند ! رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: مهاجرین و انصار با هم اند هم در دنیا و هم در آخرت . رها شدگان قریش و آزادشدگان ثقیف نیز در دنیا و آخرت با هم اند . این حدیث را احمد و طبرانی روایت کرده اند و رجال یکی از سند های طبرانی، رجال صحیح اند و حدیث را، حدیث خوبی دانسته است. پیروان امویان مثل آلبانی متوجه شدند ، مادامی که نام طلقاء ، مانند داغی بر پیشانی آنها ست ، راهی برای حل مشکل قریش با اهل پیامبر وجود ندارد پس تمام تلاششان را به کار بستند تا به هر نحوی که شده احادیث طلقاء را تصنیف کنند . (22)شهرت قریش
از کتب تاریخ بر می آید که قریش در میان عرب شرافت داشته است و همانطور که بیان کردیم این شهرت در همه تیره ها و عشیره های قریش نبوده و اینکه در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب می باشد . چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید . در یک مسابقه افتخار به نسب ، ابوبکر خود را از قریش معرفی کرد ، طرف مقابل او خوشحال شده پرسید : از خانواده قصی هستی ؟ ابوبکر گفت : خیر. شخص پرسید : آیا عبد المطلب و هاشم از شما است ؟ ابوبکر گفت : خیر بعد از آن بود که شخص سائل با بی اعتنایی رد شد.(23) سوالی که اینجا مطرح می شود آن است که نقش قریش در سقیفه چگونه است ؟ بطوری که اشخاص همچون ابوبکر بر شرافت آن در بین عرب بهره بردند . ؟ بطوری که ابوبکر در سقیفه به انصار می گفت : شما می دانید که عرب جز از قریش اطاعت نخواهد کرد.(24)عمر نیز می گوید که قریش اشرف اقوام نزد عرب هستند . (25) بلال همیشه قبل از اذان بر قریش نفرین می کرد و از خدا بر ضد آنها کمک می خواست .(26) با این حال ، جاهلان حدیث ، دهها حدیث در فضل و برتری قریش ساخته اند به عنوان مثال نقل شده جبرئیل نزد من می آمد ومی گفت : تمام شرق و غرب و شمال و جنوب را گشتم ، بهتر از قریش نیافتم و از قریش بهتر هاشم را یافتم حال با این اوصاف زمینه سازی ابوبکر و عمر برای رخداد سقیفه قابل پنهان نیست و اینان مقابل شخصیت عظیمی همچون علی (ع) قرار داشتند . و اینان دیده بودند که در زمان حیات پیامبر (ص) چگونه پیامبر (ص) در تثبیت و نهادینه کردن جانشینی و وصایت علی (ع) تلاش می کردند و این موضوعی بود که کمتر کسی در جامعه آن روز مدینه نسبت به آن آگاه نباشد (27). با این اوصاف این سوال مطرح است که چرا قریش با خاندان پیامبر دشمنی می ورزیدند ؟ مگر دین ودنیایشان را به این خاندان مدیون نبودند ؟ مگر به برکت این خاندان از فلاکت نجات نیافته بودند ؟ پس دلایل کار شکنی آنها در تصدی خلافت علی (ع) چه بود ؟ ما برای پاسخ به این سوال به اموری اشاره می کنیم .دلایل کار شکنی قریش تصدی خلافت توسط امیر المومنین (ع)
قریش در زمان جاهلیت دارای موقعیت ممتازی در میان عرب های جزیره العرب بودند ، ابوالفرج اصفهانی در این مورد می گوید : ( اقوام عرب در هر چیزی جز شعر ، قریش رامقدم می داشتند) (28) امیرالمومنین (ع) به شخصی فرمودند : اگر قریشیان نام پیامبر را ، وسیله رسیدن به ریاست و نردبان عزت و فرمانروایی خود نکرده بودند ، پس از وفات حتی یک روز هم خدا را نمی پرستیدند وبه گودال خود (جاهلیت ) در رسوم قبیله ای بر می گشتند . (29)عقده های قریش از شکست و رکوب بدست رسول خدا (ص) بعد از رحلت آن حضرت سرباز کرد و ایشان موقعیت را برای عقده گشایی مناسب دیدند . همانطور که در تاریخ دیده می شود سران قریش در زمان پیامبر (ص) خواستند که خلافت در میان قبایل قریش بچرخد و نوبتی باشد : یا این که دیگر تیره ها با علی (ع) و بنی هاشم سهیم شوند . پیامبر خواسته آنان را نپذیرفت گروهی از قریش پیش رسول خدا (ص) آمدند و گفتند : ای رسول خدا مردم تازه مسلمان قبول نمی کنند که تو نبی باشی و پسر عمویت امام . اگر کسی جز او باشد بهتر است . پیامبر (ص) فرمود : من او راانتخاب نکرده ام که حال اختیارش به دست من باشد . خدا به من دستور داده و تکلیف کرده است : گفتند : اگر از ترس عمل کردن بر خلاف امر خدا ، این کار را نمی کنی ، پس لااقل مردی از قریش را درخلافت شریک کن تا مردم خاطر جمع باشند و هم تو به قصدت رسیده باشی ، هم مردم مخالفت نکنند . معلوم است که این ها بعد از رحلت پیامبر (ص) عقده ی انتقام رسول خدا را که به آنها در امر خلافت هیچ توجهی نکرده بود در سقیفه به نمایش گذاشتند . در جای دیگر آنها از پیامبر (ص) ضربه ی سنگینی خورده بودند و آن در حج الوداع بود در سرزمین عرفات و منا و خیف بر مقام والای اهل بیت (ع) بارها تاکید ورزید و اهل بیتش را به همراه قرآن ،( ثقلین) خواند . قریش و صحابه را بیم داد که بر سر خلافت ، شایستگان و اهل آن در گیر نشوند در حین این سخنرانی قریش برای بر کنار زدن عترت تلاش های زیادی کرد بطور ی که در میان سخنرانی پیامبر (ص) حرف می زندند ، شلوغ کاری می نمودند .و همهمه می کردند و داد و فریاد راه می انداختند . بخصوص آنجا ئی که پیامبر (ص) فرمودند : امامان بعد از من دوازده نفرند و این ها از قریش اند و می خواست بگوید آن امامان (ع) از کدام خانواده اند و نامشان رابگوید تا پس از او بر سر آن اختلافی نشود که بی شک پیامبر جواب محکم و کوبنده ای به آنها داده است که آنرا در تاریخ نیاورده اند . دارد که عده ای از قریش مثل سهیل بن عمر و بقیه سران از زمینه سازی پیامبر برای بنی هاشم ، صورتشان در هم رفته و از غضب سیاه شده بود (30).در همان حج الوداع دارد که سران قریش به تکاپوی افتادند و پیمان نامه ای بین خودشان نوشتند که منابع ما آن را ( صحیفه ملعونه ) می خوانندو در آن عهد کردند که نگذارند ، بنی هاشم به خلافت برسد . پیمان نامه ی جدید علیه بنی هاشم ؛ ولی این بار،نه برای تحریم بنی هاشم ، تا محمد را به آنان تحویل دهند که او را بکشند ، بلکه برای برکنار کردن شان از صحنه سیاست ، بعد از پیامبر و این بارنه به نام لات و عزّا ، بلکه به نام همان دینی که محمد آورده است . (31)
یکی ازعوارض ساختگی قبیلگی ، رقابت شدید در میان قبایل بود و خدای تعالی در برخی از سوره های قرآن چون تکاثر ، و سبأ به این مطلب اشاره دارد . از زمان جاهلیت بنی هاشم ، سایر تیره های قریش ، رقابت وجود داشت ، در جریان حفر زمزم توسط عبدالمطلب ، نخستین بار تمام تیره های قریش ، در مقابل بنی هاشم قرار گرفتند و حاضر نشدند افتخار حفر زمزم ، تنها از آن عبد المطلب باشد . از این رو ابوجهل می گفت ( ما با بنی هاشم بر سر تصاحب شرف ، رقابت می کردیم ، آنها به مردم طعام دادند ،ما نیز طعام دادیم ، آنها به مردم مرکب سواری دادند ، ما نیز دادیم ، آنها پول دادند ، ما نیز دادیم تا آنکه با هم زانو به زانو نشستیم و مانند دو اسب مسابقه، گشتیم . آنگاه گفتند : از ما پیامبری برخواسته است که از آسمان بر او وحی می رسد ، اینکه ما چگونه به ایشان برسیم ؟ به خدا سوگند ما نه هرگز نه به او ایمان می آوریم ، نه او را تصدیق می کنیم .(32) امیة ابن ابی الصلت یکی از اشراف و بزرگان طائف که حنفا بود ، به همین انگیزه اسلام را نپذیرفت ، او سالها در انتظار پیامبر موعود بود ، ولی تا حدودی انتظار داشت که خود او به این منسب برسد پس از آنکه خبر بعثت پیامبر را شنید از پیروی او خودداری کرد و علت آن را شرم از زنان ثقیف معرفی کرد و گفت : ( مدت ها به آنها می گفتم : آن پیامبر موعود من خواهم بود . اکنون چگونه تحمل کنم آنها مرا پیرو جوان بنی عبد مناف ببینند ؟ ) (33)ولی به رغم خواست و حسادت آنها خدا پیامبرش را پیروز کرد . بعد از سال هشتم هجری که بیشتر اشراف قریش به مدینه منتقل شده بودند ، آزار و اذیت و حسادت های آنان را ، نسبت به خاندان پیامبر می بینیم که غالبا در اثر تحریک همین تازه مسلمانان بود . ابن سعد نقل کرده است ( یکی از مهاجرین در چند نوبت به عباس بن عبد المطلب گفت : پدرت عبد المطلب و غیطله ، کاهنه بنی سهم ، هر دو در آتشتند ، سرانجام عباس خشمگین شد و بر صورت او سیلی زد و از بینی او خون آمد . آن شخص نزد پیامبر آمد و از عباس شکایت کرد . رسول خدا (ص) از عمویش عباس ، توضیح خواست ، عباس قضیه را گفت : پیامبر فرمود : چرا عباس را می آزارید ؟ (34)
سرانجام مهمترین دلیل محرومیت علی (علیه السلام) ، مخالفت و دشمنی قریش با شخص علی (علیه السلام) بود ؛ زیرا از علی (علیه السلام) ضربه دیده بودند ؛ چرا که آن حضرت در جنگ های زمان پیامبر پدران و برادران و خویشان کافر آنان را کشته بود ، چنانکه یعقوبی در حوادث روزهای نخستین خلافت علی (ع) می نویسد : ( همه ی مردم با ایشان بیعت کردند جز سه نفر از قریش ، مروان بن حکم ، سعید بن عاص و و لید بن عقبه . ولید از جانب آنان به امیر المومنین (ع)گفت : تو به همه ی ما ضربه زده ای ، پدر سعید را کشتی ، و هنگام برگردانندن پدر مروان به مدینه به عثمان ایراد گرفتی ) .(35) همچنین هنگام خلافت علی (ع) ، عبید الله ابن عمر به امام حسن (ع) سفارش فرستاد با من ملاقات کن که با تو کاری دارم . وقتی که به ملاقات هم رسیدند عبید الله به امام حسن (ع) گفت : ( پدرت به اول و آخر قریش ضربه زده و مردم با او دشمن هستند ، به من کمک کن تا او را خلع کنیم و تو را به جای او بنشانیم ) . ( 36 ) وقتی که از ابن عباس پرسیدند : چرا قریش علی (ع) را دشمن می دارد ؟ گفت : زیرا علی (ع) اول آنها را وارد آتش کرد و باعث عار آخرشان شد ) . (37) رقبای آن حضرت نیز به این نارضایتی قریش دامن می زدند و از آن به سود خود بهره می بردند . عمر بن خطاب(لع) به سعد بن عاص گفت : ( طوری به من نگاه می کنی ، مثل اینکه من پدر تو را کشته ام ، ولی من او را نکشتم ، علی ابن ابی طالب کشته است ) . (38) خود علی (علیه السلام) بعد از ضربه خوردن به دست ابن ملجم در ضمن شعری به شدت دشمنی قریش نسبت به خودشان اشاره فرموده است . تکلم قریش تمنای لَتَقتُِلنی فلا و ربک ما فازُوا و ما َظفرُوا . (39) قریش آرزو داشتند که خودشان مرا بکشند ، ولی موفق به این کار نشدند .
پی ریزی سقیفه در حیات پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
سقیفه در لغت عرب به معنی سایبانی است که شیوخ عرب را مهمان خانه ای بوده است که افراد قبیله نیز در آن جمع می شدند و در باره ی همه ی امور قبیله گفتگو می کردند . انصار پیامبر اکرم (ص) از دو قبیله ی اوس و خزرج بودند که هر دو قبیله در اصل از اهل یمن بودند و اجدادایشان برای درک حضور پیامبر خاتم و یاری حضرتش به مدینه آمده بودند . (40) سقیفه ی مشهور در تاریخ ، محل اجتماع قبیله ی خزرج از انصار در مدینه بوده است و رئیس ایشان سعد بن عباده بوده که برای بیعت با او پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن محل اجتماع کرده بودند ، در حالی که بدن مطهر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بین خاندانش بود و مشغول غسل دادن بدن مطهر آن حضرت بودند . چون خبر اجتماع خبر سقیفه به گروه پیرو ابوبکر و عمر رسید ایشان نیز به سرعت به اجتماع سقیفه ملحق شدند . برای بررسی نحوه ی پی ریزی سقیفه در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله) باید آیات زیر را مورد بررسی قرار دهیم . خداوند متعال در آیات اولیه ی سوره ی تحریم می فرماید : يَأَيهَُّا النَّبىُِّ لِمَ تحَُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(1)قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكمُْ تحَِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلَكمُْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الحَْكِيمُ(2) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبىُِّ إِلىَ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنىَِ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ(3)إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبرِْيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلَائكَةُ بَعْدَ ذَالِكَ ظَهِيرٌ(4): اى پيامبر، چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده است، به خاطر خشنودساختن زنانت بر خود حرام مىكنى؟ و خدا آمرزنده و مهربان است. خداوند راه گشودن سوگندهايتان را در این گونه موارد روشن ساخته است. خداست مولای شما، و او عالم و حكيم. به خاطر بیاورید هنگامی که پيامبر يكى از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت ، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتی از آن را بر ای او باز گو کرد و از قسمتی دیگر خوداری نمود .هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد گفت چه کسی تو را از این راز آگاه ساخته ؟فرمود خدای عالم مرا آگاه ساخت، اگر از کار خود توبه کنید . زیرا دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید زیرا خداوند یاور اوست ، و همچنین جبرئیل و مومنان صالح و فرشتگان بعد از آن پشتبان او هستند(41).آنچه که در این آیات مورد نظر ما است آیه ی سوم است که خداوند متعال می فرماید : پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) مطلبی را به عنوان راز به همسرش حفصه می فرماید و او آن راز را فاش می کند. خداوند ، پیامبرش را از کار وی آگاه می سازد و آن حضرت (صلی الله علیه وآله) حفصه را از فاش کردن آن راز آگاه می سازد . حفصه از پیامبر(صلی الله علیه واله) می پرسد که چه کسی شما را از این کار آگاه ساخت ؟ پیامبر (ص) می فرماید : خداوند عالم آگاه مرا با خبر ساخت(42) در آیه چهارم از همین سوره خداوند متعال آن زنان را تهدید می کند به اینکه آن ها را وارد آتش جهنم می کند . آیا در خانه ی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و گرد آن حضرت چه فتنه هایی به پا شده بود که پیامبر(ص) بعضی از آنها را بیان فرمود و بعضی را بیان نفرمود ؟ آن دو همسر پیامبر و همکارانش چه نقشه هایی داشتند که برای هشدار دادن به ایشان نیازمند آن همه تحلیل و بیان عاقبت کار دو زن مشرک دو پیامبر (نوح و لوط ) بوده است،با تصریح به اینکه آن دو زن به آن دو پیامبر نفاق و خیانت ورزیدند و در نتیجه به آن زن امر شد که به دوزخ بروند ؟ سید مرتضی عسکری در کتاب سقیفه ی خود می نویسد نتیجه آن چرا که در این باره در کتاب های مکتبی خلفا یافته ایم چنین است : پیامبر به حفصه دختر عمر ، فرموده بود که پدر تو با پدر عایشه برای گرفتن حکومت پس از من قیام خواهند کرد،این سخن را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به عنوان رازی بیان داشته بودند،لیکن این راز را حفصه با عایشه در میان گزارد ،عایشه هم آن را به پدرش باز گفت . ابوبکر هم آن را با عمر در میان گذاشت . این عباس ،برای آنکه از زبان خلیفه ی دوم شان نزول سوره را روایت کند، با زیرکی به او گفت : من یک سال است می خواهم از شما سوالی کنم ، هیبت شما مرا مانع است ، عمر(لع) گفت چیست ؟ گفت : سوال از آیه قرآن است ، خلیفه گفت : ابن عباس تو میدانی علمی از قرآن نزد من است و از من سوال نمی کنی ؟ در اینجا ابن عباس از او پرسید:سوره تحریم درباره ی چه کسی نازل شده است ؟ عمر گفت : عایشه و حفصه.(43)آنچه از این داستان می توان دریافت آن است که ابوبکر و عمر از زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله ) برای حکومت و خلافت نقشه می کشیدند و نقشه ای هم برای بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله ) که ما فعلا آنچه مربوط می شود به بحثمان که همان نقشه برای بعد از پیامبراست را مطرح می کنیم که خود زیر بنای سقیفه شد.آن نقشه چنان بود که ابوبکر،عمر، ابو عبید جراح ، سالم مولای ابی خذیفه و عثمان برای رسیدن به حکومت بعد از پیامبر هم سوگند شدند و این قرار را در نامه ای نوشتند و آن را به امانت نزد ابو عبید جراح گذاشتند.(44)به این سبب بود که عمر(لع) می گفت : ابوعبیده امین این امت است . و سبب این قرار داد بود که خلیفه دوم بارها می گفت : اگر عبیده یا سالم مولای ابی خذیقه زنده بودند خلافت را به ایشان واگذار می کردم .(45)در واقعه خلیفه دوم نیز این جریان آشکار می شود : ابوبکر ، در مرض وفاتش، عثمان را طلبید و گفت بنویس ، این چیزی است که ابوبکربن ابی قحافه به مسلمانان وصیت می کند . اما بعد ...در اینجا ابوبکر بیهوش شد ، عثمان نوشت :اما بعد ، من بر شما عمر را خلیفه قرار دادم و از خیر خواهی شما کوتاهی نکردم . چون ابوبکر به هوش آمد گفت : بخوان عثمان نوشته را خواند ابوبکر گفت : الله اکبر ، ترسیدی مسلمانها بعد از من گرفتار اختلاف شوند ، بله همین را می خواستم بگویم . (46) عثمان از کجا خبر داشت که ابوبکر چه کسی را می خواهد بعد از خود برای خلافت تعیین کند ؟ معلوم می شود که قرار دادی در کار آنها بوده که به ترتیب ابوبکر ، عمر سالم ، ابو عبیده و عثمان ، یکی بعد از دیگری خلیفه شوند . در زمان عمر نیز نمونه های زیادی وجود دارد که نشان از ان دارد که او نیز بعد از خود زمینه را فراهم کرد تا عثمان خلافت را بدست گیرد و همچنان در زمان عثمان هم اینگونه بود و به ما به ذکر این نکته اکتفا می کنیم که این سخن ( ابوبکر ، عمر و عثمان ) اصولاً می خواستند خلافت در قریش باشد ولی به بنی هاشم نرسد و آنها نه تنها در زمان خودشان بلکه در زمان بعد از خودشان نیز نمی خواستند که بنی هاشم به حکومت برسد.سقیفه در تاریخ طبری
طبری این حادثه را به طور مفصل در تاریخ خود جلد 3 نقل کرده که دراینجا در حد نیاز مختصری از آن رابیان می کنیم : انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع کرده ، جنازه پیامبر را به عهده خانواده اش گذاشتند تا او را غسل دهند . آنها گفتند : بعد از محمد (ص) کار را به سعد بن عباده واگذاریم ، و سعد را درحالی که مریض بود به آنجا آوردند ... او سخنرانی کرده و فضایل انصار در امر دین و فضایل آنها را دراسلام بر شمرده او بیان داشت که انصار پیامبر و اصحابش را باتکریم و احترام پذیرفته و با دشمنان پیامبر جنگیدند تا آنکه اعراب به دین اسلام در آمدند ، و پیامبر درحالی از دنیا رفت که از آنها راضی بود : پس سعد گفت : این امر را بدست بگیرد و دیگران را شریک خود نکنید . پس آنها با یکدیگر به گفتگو پرداخته و گفتند : ولی چه خواهد شد اگر مهاجرین قریش نپذیرفتند و گفتند ما مهاجرین با رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم ) و اولین صحابه او بوده و ما عشیره و یاران او هستیم ، پس چرا می خواهید کار را پس از او از ما بگیرید ؟ آنگاه عده ای از انصار گفتند : در این صورت خواهیم گفت : امیری از ما و امیری از شما باشد . سعد بن عباده گفت : این اولین ضعف شماست . ابوبکر و عمر موضوع انصار را شنیده و با ابو عبیده جراح فوراً خود را به سقیفه رساندند . اسیر بن حضیر ، عویم بن ساعده و عاصم بن عری از قبیله عجلان نیز به دنبال آنها آمدند در آنجا ابوبکر پس از آنکه عمر را از سخن گفتن منع کرد به سخنرانی پرداخت او ابتدا حمدو ثنای خدا را گفت و سپس سابقه ی مهاجرین را به عنوان اولین کسانی از اعراب که پیامبر را تصدیق کردند یاد آورشد . آنگاه حباب بن منذر بپا خاست گفت : ای گروه انصار ، کار خویش را بدست خود بگیرید که دیگران زیر سایه شما به سر می برند . آنگاه عمر گفت : هرگز امکان ندارد و دو نفر به یک کار به توافق برسند به خدا، اعراب نخواهند پذیرفت که شما بر آنها ریاست کنید در حالی که پیامبر آنها از شما نیست ولی اعراب مانعی نمی بینند که کار خود را به دست کسانی دهند که نبوت در آنها بوده و ولی امرشان از میان آنها بر خاسته است . در این لحظه بشیربن سعد خزرجی بر خواست و گفت : ای گروه انصار به خدا سوگند اگر ما فضیلتی در جنگ با مشرکین و سابقه ای در این دین داریم ، جز رضایت خداوند و اطاعت پیامبر نیست و هدفی جز این نداشتیم پس سزاوار نیست به این خاطر بر دیگران منت گذاریم پس از خدا بترسید و با آنها در گیر نشوید . ابوبکر گفت : این عمر و این ابو عبیده هر کدام را خواستید با او بیعت کنیدآن دو نفر گفتند : به خدا سوگند : با بودن تو ما کار را به عهده نخواهیم گرفت . آنگاه در این میان در گیریهای لفظی بین انصار و مهاجر بخصوص عمر با قیس بن سعد و دیگران رخ داد که ابوبکر او را آرام کرد پس عمر از فرصت استفاده کرد و دست خود را برای بیعت بسوی ابوبکر دراز کرد و با این کار وصایت رسول الله و خلافت رسول (صلی الله علیه وآله) را با یارانش در سقیفه رقم زد .بنای سقیفه بر اهواء باطله
1. شوری سقیفه هیچ مناسبت بامکان دور افتاده ندارد . سقیفه در مزرعه ای خارج از شهر مدینه بوده در حالی که مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله ) برای انجام چنین کاری مناسب تر بود ، زیرا مسجد جایگاه اجتماع مسلمین و مرکز مشاوره درباره امور دین و دنیا بوده است .2. از نظر زمانی شوری سقیفه ، مناسبت نداشت . از نظر زمانی نیز هیچ وقت مناسبی نبوده است ، که هنوز رسول الله(ص)دفن نشده و بدن پاک و مطهر ایشان بر زمین مانده بود ، پس چگونه به خود اجازه دادند پیکر مقدس آن حضرت را به حال خود گذاشته و درگیر امر خلافت شوند ، در حالی که پیشوایان و بزرگان صحابه مشغول تجهیز یامبر (صلی الله علیه وآله) بودند . حال کدام عاقلی ،این را شوری می داند ؟
3. ملاک نسب قریش عنوان تعیین کننده ، خلیفه نبود . در سخنان ابوبکر در سقیفه این بود که قریش از شاخصترین مردم عرب قلمداد شده اند آیا حسب و نسب می تواند به عنوان ویژگی تعیین کننده و عمده در انتخاب خلیفه رسول الله(ص) مطرح باشد ؟ علاوه بر این آیا در همان ایام ، شاهد نبودند که پیامبر (ص) اسامه بن زید را که جوانی کم سن و سال و فرزند آزاد کرده اش بود ، به عنوان فرمانده ی لشکریان اسلام در جنگ با رومیان برگزید ؟ آیا اسامه دارای حسب و نسب و مال و منال بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله ) او را به عنوان فرمانده ی لشکران انتخاب فرمود ؟ بنابر این ، چگونه خلیفه ی اول ، شاخص بودن قریش را از حیث نسب در میان عرب ، دلیل شایستگی آنان به خلافت می شمرد ؟
4. عمل نکردن به نص قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله ): نصوص قرآنی فراوان برای امامت و ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام) فراوان است از جمله ؛ ابن عدی از ابن عباس نقل می کند چون آیه :(إن الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه ) نازل شد پیامبر به علی (علیه السلام) فرمود : ( خیر البریه )( بهترین انسان) تو و پیروان تو در روز قیامت هستید ، هم از خدا راضی هستید و هم او از شما راضی است (47)و در نصوص سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) هم پیرامون ولایت وصایت و خلافت امام علی(علیه السلام) سخنان بر زبان مبارک پیامبر جاری شد از نمونه ، حدیث آغاز دعوت که در همان ابتدا سال های دعوت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) که خویشانش را دعوت نمود و فرمود :( کدام یک از شما به من ایمان می آورید و در این هدف یاریم می کنید ، تا جانشین و وصی من باشید ؟ ) جز علی (علیه السلام) هیچ کس بر نخاست.آنگاه پیامبر (صلی الله علیه وآله ) فرمودند:( این علی برادر و وصی و جانشین من در میان شماست ، از او بشنوید و فرمانبرداری کنید.(48)یا حدیث منزلت،تاریخ نگاران و راویان آورده اندکه پیامبر (ص) همراه مردم به جنگ تبوک عزیمت کرد .علی(ع) فرمودند: ، من هم به همراه شما بیایم ؟ فرمودند : نه .علی( علیه السلام) گریست . پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله ) به او فرمود : (آیا نمی خواهی نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسی باشی ، جز اینکه پس از من پیامبر نیست ؟ سزاوار نیست من بروم،مگر آنکه تو جانشین من باشی (49)یا مشارکت در مباهله اعلان برائت از مشرکین و حدیث ثقلین ،حدیث غدیر که از احادیث متواتر است که در هر عصر و نسل آن را نقل کرده اند . این همه حوادث مهم در زندگی امام علی (ع) نشان می دهد که پیامبر(ص) او را به خاطر شایستگی انسانی اش شایسته رهبری پس از رحلت خویش می شناسد ولی ابوبکر و عمر وعده ای دیگر در مقابل نص آیات قرآن ، و نص صریح پیغمبر (ص) ایستادند . و چگونه می توان ادعا کرد که آنها خلیفه بعد رسول خدا باشند ولی سخنان رسول خدا را زیر پا بگذارند و آنها مصلحت پنداری را بر نص صریح پیغمبر ترجیح دادند . و بر فرض که آنان مصلحت را در به فراموشی سپردن نص پیامبر (ص) دیدند، آیا لازم نبود در جستجوی کسی باشند که از همه به کتاب و سنت داناتر و در راه خدا از همه تواناتر و با صلابت تر و در ایمان و مسلمانی از همه با سابقه تر باشد ، امام علی (ع) فرمود : (ای مردم سزاوارترین مردم به این کار خلافت کسی است که بر آن تواناتر و به امر خدا داناتر باشد)(50) اما حسین (ع) نیز فرمود : (امام و پیشوا نیست مگر آنکه بر اساس قرآن حکومت کند ، به دین حق گردن نهد ، عدالت را بر پا دارد و خود را وقف راه خدا کند )(51) این معیار و ظابطه ها کجا ؟و آنچه در احتجاجات مهاجر و انصار صورت گرفت کجا ؟
سران قریش همان کسانی اند که نام طلقاء را از پیامبر (ص) در فتح مکه ، دریافت کردند یعنی آنها کسانی بودند که فعلاً رها شده اند . این گروه از همان ابتدای اسلام ، سهم بسزایی در ترسیم نقشه کشیدن برای نابودی پیامبر (ص) داشتند و چون تمام نقشه های آنها در حیات پیامبر (ص) نقش بر آب شد . نقشه اصلی خود را از زمان رحلت آن حضرت (ص) با تمام توانی که داشتند در سقیفه بنی ساعده پیدا کردند و اسم خود را در زمره ی غاصبان خلافت در تاریخ رقم زدند. آنچه که نقش قریش را در سقیفه نمایان تر می کند آن است که آنها در استدلالات خود در سقیفه به نسب پیامبر (ص) که از قریش است تکیه می کردند و به خود می بالیدند و پس از این طریق توانستند حرف خود را به همه بقبولانند که مهاجرین أفضل اند به ریاست و خلافت و وصایت بعد از نبی (ص). از دیگر نقش هایی که قریش در سقیفه داشت حذف حاکمیت علی (ع) بود بطوری که در سقیفه هیچ نامی از علی (ع) برده نشد ، هیچ فضیلتی از آن حضرت بیان نشدو این نشان از کینه های قبلی قریش بود . سومین نقش قریش در سقیفه بوجود آوردن حکومتی به ظاهر اسلامی و به ظاهر شورایی اما در آینده نه چندان نزدیک از شوری هم بیرون شد و آن کسی خلیفه می شد که خلیفه ی قبلی مشخص و معین می نمود . چهارم ظهور بدعتهای فراوان در دین و شریعت محمدی (ص) . پنجم ایجاد فرقه های فراوان در اسلام بود .
پي نوشت ها :
1.المحبر ، حبیب بن المحبری- محمد
2.آیا قریش اسلام آورد ؟، علی کورانی عاملی ، ترجمه بشرا کورانی ،ص13
3.معانی الأخبار ، شیخ صدوق ، ص 346
4.انفال/32
5.آیا قریش اسلام آورد ؟، علی کورانی عاملی ، ص16
6.امانی ، شیخ طوسی ، ص 310- ناشر دارالثقافه – ج 1
7. آیا قریش اسلام آورد ؟، علی کورانی عاملی ، ص 17 به نقل ا النهایه ، ج 6 ،ص 101
8.شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج15،ص211 به نقل از العقدالفرید ، ج3،ص327
9. نهج البلاغه ، خطبه 17
10. امالی شیخ مفید ، ترجمه استاد ولی ، ص 359 ، نشر آستان قدس
11. تاریخ سیاسی پیامبر (ص) ، دکتر محمد ابراهیم آیتی ، ص28 ، انتشارات امام عصر (ع)
12.عبقات الانوار – میر سید حامد حسین ، ج 17 ،ص 698 ، نشر امیر المومنین (ع)
13. تاریخ سیاسی پیامبر (ص) ، دکتر محمد ابراهیم آیتی ، ص38 ، انتشارات امام عصر (ع)
14. دلائل النبوه ، ج1، ص 115، ترجمه دکتر دامغانی
15. همان ، ص117
16. دلائل النبوه ، ج2، ص 77، ترجمه دکتر دامغانی ، نشر علمی فرهنگی
17. روند دشمنی قریش با پیامبر ، علی کورانی عامل ، ترجمه بشرا کورانی ، ص45
18. تاریخ سیاسی اسلام ، رسول جعفریان ، ص114 به نقل از سیره ابن کثیر ،ج1،ص47
19. همان ،ص114
20. معاد شناسی ، آیت الله سید محمد حسین تهرانی ، ج5، ص206 ، نشر نور ملکوت قرآن به نقل از المیزان ، ج20،ص170
21. نقش ائمه د احیای دین ،ج2،ص46، سید مرتضی عسکری ، انتشارات منیر
22.روند دشمنی قریش با پیامبر ، کورانی عامل ، علی ص67
23. سیره رسول خدا ، رسول جعفریان ، ص39
24. سیره رسول خدا ، رسول جعفریان ، ص72 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص48
25. همان ، ص72
26. همان ، ص79
27. همان ص51 به نقل از العصر الجاهلی ، 5 ،صحیح مسلم ، 1453/3
28. تارخ تشیع ، غلامحسن محرمی ، ص/67، انتشارات ، موسسه آموزشی ، پژوهی امام خمینی (ره)، به نقل از تاریخ اسلام ، پیشوایی ، مهدی ،ص50و51
29. همان ،ص67
30. آیاقریش اسلام آورد ؟ ، کورانی ، علی ص135
31. همان ، الکامل ابن اشیر الحزری ، عزالدین ، ترجمه ، خلیل ، ابوالقاسم ،ص98
32. تاریخ تشیع ، محرمی ، غلامحسن ، ص 70 ، انتشارات موسسه پژوهشی امام خمینی (ره) به نقل از پیشوایی ، مهدی ، تاریخ اسلام
33. تاریخ تشیع ، محرمی ، غلامحسن ، ص 70 به نقل از ابن قیتیه
34. همان ، ص 71 به نقل از الطبقات الکبری ، دار بیروت ، ج 4 ، ص 34
35. تاریخ تشیع ، محرمی ، غلامحسن ، ص 71و72 به نقل از ابن واضح ، احمد بن ابی یعقوب ، تاریخ یعقوبی ، انتشارات شریف رضی ، ج 2 ، ص 178
36.همان ص 72، به نقل از ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج1،ص 498
37. همان ص 72، به نقل از ابن شهر اشوب ،ص202
38. همان ص 72، به نقل از ابن سعد ، الطبقات الکبری ، ج5،ص31
39. همان ص 72، به نقل از ابن شهر اشوب
40.سقیفه ، عسکری ، سید مرتضی، ص11و12 مرکز نشر منیر
41.تحریم /1و2و3و4
42. تفسیر طبری ، 101:28
43. سقیفه ،عسکری مرتضی ،ص21 ،به نقل از صحیح بخاری ،ج3،ص137و138وصحیح ،مسلم ، کتاب الطلاق حدیث 31،32
44.سقیفه ، عسکری ، سیدمرتضی ،ص27، به نقا بحار الانوار ،ج2،ص296، روایت 5.
45. همان ،ص27
46. تاریخ طبری ، ج1،ص1987
47.سیمای عقاید شیعه ، سبحانی ، جعفر، ترجمه محدثی، جواد ، ج1،ص27 نثر مشعر ، به نقل از الدارالمنثور ،ج6،ص589
48. همان ،ص29، به نقل از مسند احمد ،ج1، ص111، تاریخ طبری ، ج2،ص62
49. عقاید شیعه ، سبحانی ، جعفر ، ج1،ص30 به نقل از صحیح بخاری ،ج5،ص24
50. نهج البلاغه ،خطبه173
51. سیمای عقاید شیعه ، سبحانی ، جعفر،ص34 به نقل از روضه الواعظین ص206
1. تاریخ یعقوبی ، ابن واضح یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ، ترجمه ابراهیم آیتی ، محمد ، انتشارات علمی فرهنگی
2. سیره سیاسی پیامبر اکرم (ص) ، ابراهیم آیتی ، محمد ، انتشارات امام عصر (ع)
3. سئوالات ما ، تهرانی ، حسین ، نشر حاذق
4. مشروعیت سقیفه : محقق داوودی ، سعید ، انتشارات امام علی (ع)
5. تاریخ سیاسی اسلام ، جعفریان ، رسول ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
6. آیا قریش اسلام آورد ؟ کورانی ، علی
7. امالی ، شیخ طوسی ، نشر دارالثقافه .
8. معانی الاخبار ، شیخ صدوق
9. امالی شیخ مفید ، ترجمه استاد ولی ، نشرآستان قدس
10.عقبات الانوار ، میر سید حامد حسین ، نشر امیر المونین (ع)
11. دلائل النبوه ، ترجمه دکتر دامغانی ، نشر علمی و فرهنگی
12.روند دشمنی قریش با پیامبر ، کورانی عاملی ، علی ، ترجمه کورانی ،بشرا
13. معاد شناسی ، حسینی تهرانی ، سید محمد حسین ، نشر نور ملکوت قرآن
14. نقش ائمه در احیای دین ، عسکری ،سید مرتضی ، انتشارات منیر
15. تاریخ تشیع ، محرمی، غلام حسین انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی
16. سقیفه ، عسکری ، مرتضی
17. سیمای عقاید شیعه ، سبحانی ، جعفر ، ترجمه ، محدثی ، جواد ، نشر مشعر
18. کتابخانه الکترونیکی عروج
19. نرم افزار مدینه العلم ، حوزه علمیه اصفهان
20. نرم افزار ، در جستجوی حقیقت ، حوزه علمیه اصفهان
21. نزم افزار کلام ، حوزه علمیه اصفهان
22. نرم افزار گنجینه روایات ، موسسه نور.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}